انتخاب سردبیرخواندنی‌های اسکیمالوژیروانشناسی بالینینظریه های رواندرمانی

درمانهای یکپارچه نگر: مفاهیم و روشها

روان‌درمانی، انواع مختلفی از درمان‌ها را برای کمک به درمانجویان در مقابله با مشکلاتشان ارائه می‌دهد و بر سلامت روانی و کیفیت زندگی‌شان تأثیر می‌گذارد.

انتخاب مؤثرترین روان‌درمانی برای هر یک از اختلالات روانی کار بسیار دشواری است زیرا حدود ۴۰۰ نظریه‌ی مختلف روان‌درمانی وجود دارد. اما خوشبختانه برای این انتخاب یک راه خوب وجود دارد: درمانهای یکپارچه نگر.

مقدمه‌ای بر درمانهای یکپارچه نگر

هنگامی که دانشجوی روان‌شناسی بودم از مطالعه‌ی نظریه‌های شخصیت و روان‌درمانی مانند نظریه‌های روانکاوی، رفتاردرمانی، شناخت‌درمانی، فمینیسی، سیستمی، انسان‌گرایی، وجودگرایی و … لذت می‌بردم. هر نظریه‌ای مفروضه‌های خاص خودش را دارد و از یک منظر خاص ماهیت انسان، مشکلات روان‌شناختی و روش‌های درمانی متنوعی را معرفی می‌کردند.

به عنوان مثال رویکردهای روانکاوی رفتارها و افکار انسان را از زوایه‌ی تأثیر ذهن ناهشیار مورد بررسی قرار می‌دهند. آن‌ها معتقدند که انسان به‌شدت غیرمنطقی است و نیروهای زیستی مانند انگیزه‌های جنسی و پرخاشگری رفتار او را هدایت می‌کنند. روانکاوان دیگر تلاش می‌کردند جنبه‌های اجتماعی را به نظریه‌های کلاسیک روانکاوی اضافه کنند.

از طرفی دیگر، رویکردهای رفتاری، فقط به رفتارهای آشکار می‌پرادختند و تمرکز روانکاوی بر ناهشیاری را غیرمنطقی و بی‌فایده می‌دانستند. آن‌ها اعتقاد دارند که انواع یادگیری مانند شرطی‌سازی کلاسیک، شرطی‌سازی عامل و یادگیری اجتماعی به‌خوبی از پس تبیین رفتارهای انسان و مشکلات روان‌شناختی برمی‌آیند و برای تغییر رفتارهای مشکل‌آفرین کافی است از اصول یادگیری استفاده کنیم.

بنابراین، رویکردهای رفتاری که آشکارترین رفتارها و رویکردهای روانکاوی که عمیق‌ترین رفتارهای ناآشکار را بررسی می‌کردند با هم در تضاد کامل قرار می‌گیرند و در طول تاریخ روان‌درمانی همیشه بین آن‌ها مجادله‌های نظری فراوان و داغی برپا بوده است. اما این جنگ سرد ایدئولوژیک فقط بین رفتاگراها و روانکاوان نیست. سایر رویکردها نیز سهمی در این جنگ دارند.

به عنوان مثال رویکردهای شناختی که به نوعی دنباله‌ي رویکردهای رفتاری بودند معتقد بودند که آن‌ها نقش تفکر و شناخت را در انسان نادیده گرفته‌اند. از نظر آن‌ها انسان موجودی است که بیشتر از همه‌ی نحوه‌ی تفکرش اهمیت دارد. اگر افکار غیرمنطقی و باورهای ناکارآمدی وجود داشته باشند آنگاه رفتارها و احساسات او غیرمنطقی خواهد بود و در نهایت دچار اختلالات روانی می‌شود.

رویکردهای انسانگرا، نیز تمامی رویکردهای فوق را زیر سؤال می‌برد و ادعا می‌کند که آن‌ها جنبه‌های انسانی را در رویکردهای خود به فراموشی سپرده‌اند.

این رویکردها انسان را دارای یک انگیزه‌ی مثبت، خودشکوفایی، می‌دانند و معتقدند که فقط از دیدگاه پدیدارشناختی، یعنی تجربه‌های شخصی، می‌توان انسان‌ها را شناخت و به آن‌ها برای رشد و رسیدن به خودشکوفایی کمک کرد. این دسته از روان‌شناسان که راجرز و مازلو پیشگامان آن هستند معتقدند که ظرفیت رشد در انسان‌ها وجود دارد و اگر موانع برطرف شوند قطعاً خودشکوفایی نتیجه‌ی آن خواهد بود.

رویکردهای فمینیست نیز از این جهت که رویکردهای روان‌شناختی فوق، خیلی کم و یا هیچ تمرکزی بر نیروهای اجتماعی مؤثر بر رفتار انسان دارند قابل انتقاد هستند. این دسته از رویکردها تأثیر رویدادهای تاریخی و اجتماعی مانند نابرابری‌های اجتماعی را در رفتار نابهنجار مؤثر می‌دانند و معتقدند که برای اصلاح رفتار نابهنجار باید تغییرات اجتماعی گسترده‌ای صورت بگیرد.

همانطور که مشاهده می‌کنید رویکردهای روان‌درمانی مختلف و متنوعی با مفروضه‌های بسیار متضاد با هم، در رشته‌ی روان‌درمانی وجود دارند. مطالعات نشان داده‌اند که امروزه بیش از ۴۰۰ نوع مختلف از رویکردهای درمانی وجود دارند و هر نظریه‌ای ادعا می‌کند که حقیقت را درباره‌ی انسان کشف کرده است و با قدرت و گاهی با به صورت تحقیرآمیز سایر نظریه‌ها را به باد انتقاد می‌گیرند.

اما اگر کمی با ژرف‌اندیشی به تنوع رویکردهای روان‌درمانی و ادعای کشف حقیقت از سوی آن‌ها نگاهی بیندازیم متوجه می‌شویم که امکان ندارد ۴۰۰ حقیقت متضاد درباره‌ی انسان وجود داشته باشد. بهترین تعبیر این است که بگوییم هر نظریه‌ای تکه‌ای از حقیقت را پیدا کرده است و اگر بتوانیم آن‌ها را کنار هم قرار دهیم احتمالاً پازل حقیقت به کامل شدن نزدیکتر می‌شود. از طرفی دیگر پژوهش‌های نتیجه‌سنجی اثر درمانی رویکردهای روان‌درمانی به کرات نشان داده‌اند که اکثر رویکردهای درمانی اثربخشی متوسطی دارند و نمی‌توان با قاطعیت گفت که چه نظریه‌ای از نظریه‌های دیگر برتر است.

همچنین تنوع این همه نظریه، یک سؤال دیگر را پیش روی ما قرار می‌دهد: چه درمانی، توسط چه کسی، برای چه مشکلی و روی چه کسی اجرا شود تا بهترین اثربخشی را داشته باشد؟

این ژرف‌اندیشی‌ها، این سؤالات و نتیجه‌ی پژوهش‌های نتیجه‌سنجی، موجی از متفکران را به سوی رویکردهایی سوق داده است که درمانهای یکپارچه نگر نامیده می‌شود.

درمانهای یکپارچه نگر معتقدند که نیازی نیست برای اثبات برتری نظریه‌ها بر یکدیگر وارد میدان جنگ ایدئولوژیک شویم بلکه کافی است که نقاط ضعف و قوت آن‌ها را بشناسیم و از آن‌ها به شکلی برای درمانجویان مثمرثمر است استفاده کنیم. البته رشد و توسعه‌ی درمانهای یکپارچه نگر به عوامل دیگری نیز بستگی دارد که در بخش‌های بعدی همین مقاله به آن‌ها می‌پردازم.

بنابراین درمانهای یکپارچه نگر محصول تلاش برای ادغام جنبه‌های مثبت و اثربخش سایر رویکردهای درمانی است. درمانهای یکپارچه نگر در طول ۳۵ سال اخیر به‌شدت مورد استقبال واقع شده‌اند و درمانگران زیادی خود را یکپارچه نگر می‌دانند. به عنوان مثال در یکی از نظرسنجی‌های اخیر ۳۰ درصد روان‌شناسان و ۳۴ درصد مددکاران اجتماعی و ۳۷ درصد مشاوران گفته بودند به شیوه‌ی التقاطی یا یکپارچه‌نگر مشغول درمانگری هستند. برخی مطالعات هم نشان داده‌اند که نیمی از رواندرمانگران تا دوسوم آن‌ها، تکنیک‌های مختلف مدل‌های نظریِ اصلی روان‌درمانی را در کار خود به کار می‌برند.

تعریف درمانهای یکپارچه نگر

درمانهای یکپارچه نگر
درمانهای یکپارچه نگر

با توجه به مطالبی که در بالا ذکر آن رفت، می‌توانیم روان‌درمانی یکپارچه‌نگر (درمانهای یکپارچه نگر) را یکپارچه‌سازی عناصر (مؤلفه‌ها، مفروضه‌ها و تکنیک‌ها) مکاتب مختلف روان‌درمانی در نظر بگیریم. علاوه بر روان‌درمانی یکپارچه‌نگر به یکپارچه‌سازی نظریه‌های شخصیت در فرایند روان‌درمانی اشاره دارد: یکی کردن سیستم‌های شناختی، رفتاری و روان‌شناختی درون فرد.

تاریخچه درمانهای یکپارچه نگر

رقابت بین جهت‌گیری‌های نظریه در روان‌درمانی پیشینه‌ای طولانی و نامتمایز دارد که به فروید باز می‌گردد. ابتدا، این زیگموند فروید بود که معالجه از راه گفتار را روان‌کاوی نامید، سپس درباره‌ی مفاهیم و مفروضه‌های این درمان، کتاب‌هایی نوشت و با سخنرانی‌ها و گرد هم آوردن طرفداران خود باعث محبوبیت و مشهور شدن روان‌کاوی شد.

بعد از فروید، نظریه‌های مختلفی به‌وجود آمدند: روان‌درمانی روان‌پویشی، تحلیل متقابل، درمان شناختی-رفتاری، گشتالت‌درمانی، روان‌درمانی بدنی، درمان سیستم‌های خانواده، روان‌درمانی مراجع-مور و درمان وجودی.

متولد شدن یک نظریه‌ی جدید در چند مرحله رخ می‌دهد. بعد از اینکه درمانگران در یک نوع خاص از رواندرمانی آموزش می‌بینند، شروع به کار می‌کنند. سپس بعد از اینکه در مکاتب دیگر آموزش می‌بینند، سعی می‌کنند ترکیب نظریه‌های مختلف را اساس کار خود قرار دهند. در این میان برخی از آن‌ها، درباره‌ی رویکرد جدید خود مقاله‌هایی را منتشر می‌کنند و نام جدیدی برای رویکرد خود انتخاب می‌کنند.

در مراحل ابتدایی روان‌درمانی، نظام‌های درمانی همچون خواهر و برادرهایی که با هم دعوا می‌کنند در میحطی که یک عقیده‌ی جزمی عقیده‌ی دیگر را نابود می‌کند برای دریافت توجه و علاقه رقابت کردند. متخصصان بالینی به طور مرسوم در چارچوب نظری خاص خود عمل کردند و اغلب تا سرحد نادیده‌انگاری برداشت‌های دیگر و تدابیر بالقوه برتر پیش رفتند.

وقتی روان‌درمانی به بلوغ رسید جنگ سرد عقیدتی فروکش کرد و یکپارچگی پدیدار شد. بحث‌های بین نظام‌های نظری کمتر جنبه‌ی جدلی دارد، و دست کم مسئله‌گرا یا درباره‌ی مسائل خاص است. از آنجایی که روان‌درمانگران نارسایی‌هایی هر نظام و ارزش بالقوه‌ی نظام‌های دیگر را می‌پذیرند، شالوده‌ی نظری هر نظام روان‌درمانی دستخوش بازنگری عمیق می‌شود.

هنگام ادغام مکاتب روان‌درمانی، می‌توان یک رویکرد عمل‌گرایانه یا نظری اتخاذ کرد. متخصصان عمل‌گرا چند نظریه را از چند مکتب و نیز تکنیک‌های مختلف را با هم ترکیب می‌کنند. این رویکرد گاهی روان‌درمانی التقاطی نامیده می‌شوند و در درجه‌ی اول به این موضوع می‌پردازد که چه چیزی مؤثر است.

از سوی دیگر، درمانگران دیگر سعی می‌کنند با استفاده از نظریه‌های دیگر، نظریه‌ی مستقل خود را مطرح کنند. آن‌ها روان‌درمانگرهای یکپارچه‌نگر نامیده می‌شوند و نه تنها به این موضوع می‌پردازند که چه چیزی موثر است، بلکه به تبیین اثربخشی نظریه‌ی خود نیز علاقه‌مند هستند (Norcross, 2005, p. 8).

به عنوان مثال، درمانگر التقاطی ممکن است پس از اجرای یک تکنیک خاص، تغییری را در درمانجوی خود ایجاد کند و از نتیجه‌ی مثبت، راضی باشد. در مقابل، درمانگر یکپارچه‌نگر درباره‌ی «چرایی و چگونگی» تغییر نیز کنجکاو است. برای مثال، ممکن است درمانجو فقط سعی داشته باشد که درمانگر را خشنود کند و به جای اینکه خودش به طور کامل توانمند شود، از درمانگر تبعیت کرده است.

دلایل شکل‌گیری درمانهای یکپارچه نگر

جای تعجب نیست که درمانهای یکپارچه نگر (التقاط گرایی/یکپارچگی) گرایش غالب در روان‌درمانی است. ترکیبی از عوامل، محیطی مساعد برای این روند ایجاد کرده است، از جمله تنوع رو به رشد درمانجویان و مشکلات در حال درمان و یافته‌های تجربی مبنی بر اینکه روان‌درمانی مؤثر شامل عوامل مشترک است و هیچ مدل واحدی بر مدل‌های دیگر برتری ندارد.

درمانهای یکپارچه نگر (التقاط گرایی/یکپارچگی) به درمانگران اجازه می‌دهد تا از تخصص و قضاوت بالینی خود استفاده کنند تا از بین رویکردهای مختلف، بهترین را انتخاب کنند و آنها را به گونه‌ای ترکیب کنند که به نظر آن‌ها بیشترین کمک را برای نیازهای خاص درمانجویان داشته باشد.

انگیزه‌ی اصلی درمانهای یکپارچه نگر علاقه به جستجو در فراسوی نظریه‌های تک‌مکتبی است. این کار به ما کمک می‌کند تا از رویکردهای دیگر مطالب مفیدی را بیاموزیم تا بهتر به درمانجویانمان کمک کنیم. مشخصه‌ی جنبش یکپارچه‌نگری، بررسی آزاد و علاقه به گفتمان فرانظری است.

برخی از دلایل علاقه و گسترش به درمانهای یکپارچه نگر در زیر ارائه شده است:

  • گسترش درمان‌ها: ۴۰۰ نوع روان‌درمانی، انتخاب کردن و آموزش دادن روان‌درمانی را خسته‌کننده کرده است.
  • ناکافی بودن نظریه‌های تک‌مکتبی. به طور واضحی هیچ نظریه‌ای نمی‌تواند به طور کامل حقیقت را بیان کند. علاوه بر این هیچ‌کس مصون از خطا نیست. در نهایت چند سر بهتر از یک سر است.
  • وابستگی‌های اجتماعی-اقتصادی بیرونی. روان‌درمانی تحت فشار از سوی سیاست‌گذاران، اقتصاددانان و شرکت‌های بیمه هستند. از این رو باید حرفی برای گفتن داشته باشند. اتحاد یک راه خوب برای مقابله با فشارهای بیرونی است.
  • برتری درمان‌های کوتاه‌مدت و مسئله‌گرا. تمرکز بر مسئله و کوتاه‌مدت بودن درمان موجب نزدیکی هرچه بیشترِ درمان‌های گوناگون شده است و گونه‌هایی از درمان‌های متفاوت به‌وجود آورده که با یکدیگر سازگارتر است.
  • فرصت‌هایی برای درمانگران جهت مشاهده و آزمایش درمانهای گوناگون. امروزه درمانگاه‌هایی برای اختلال‌های خاص مانند اختلال شخصیت وسواسی وجود دارد که در آن‌ها درمانگرانی از رویکردهای مختلف با هم کار می‌کنند. در نتیجه فرصت آشنایی با سایر نظریه‌ها فراهم شده است و ترس و تعصب درمانگران از آشنایی با سایر نظریه‌های از بین رفته است.
  • عوامل مشترک در نتایج درمان بسیار مؤثر است. موفقیت درمان را می‌توان بر اساس عناصر مشترک روان‌درمانی مثل همکاری درمانجو، پیوستگی رابطه‌ی درمانی، و ویژگی‌های تسهیل‌کننده‌ی درمانگر به خوبی پیش‌بینی کرد.
  • شکل‌گیری انجمن‌های حرفه‌ای برای درمانهای یکپارچه نگر. تشکیل شبکه‌های حرفه‌ای هم معلول و عم علت علاقه به یکپارچگی روان‌درمانی بوده است. چندین سازمان به ویژه انجمن بررسی یکپارچگی روان‌درمانی از طریق برگزاری همایش، شبکه‌سازی و انتشار نشریه علاقه‌مندان را به یکپارچگی را گرد هم آورده‌اند.

به طور کلی وقتی درمانگران به مرور با درمانجویان و مشکلات پیچیده روبرو می‌شوند بیشتر احتمال دارد که یک نظریه‌ی منفرد را به دلیل اینکه بسیار ساده است رد کنند.

انواع درمانهای یکپارچه نگر

با وجود اینکه درمان‌های یکپارچه‌نگر فلسفه‌ی مشترکی با هم دارند، باید به این سؤال پاسخ دهیم که ترکیب کردن یا یکپارچه‌سازی نظریه‌ها و تکنیک‌های مختلف به چه صورت رخ می‌دهد؟ آیا برای یکپارچه‌سازی روش‌های مختلفی وجود دارد؟

دکتر نورکراس که از پیشگامان جنبش درمانهای یکپارچه نگر است در کتاب معروف خود که به همراه گلدفرید نوشته است چهار مسیر یا روش مختلف برای یکپارچه‌نگری شناسایی کرده است: رویکرد عوامل مشترک، رویکرد التقاط‌گرایی فنی، یکپارچه‌نگری نظری و یکپارچگی جذب‌کننده.

رویکرد عوامل مشترک

اگر اکثر روان‌درمانی‌های اصلی، اثربخش هستند و همگی آن‌ها در ایجاد تغییر موفقیت‌هایی خوبی به‌دست می‌آورند احتمالاً در بین آن‌ها عناصر خاصی مشترک هستند. به عنوان مثال در اکثر روان‌درمانی‌ها، درمانگر با درمانجو یک رابطه‌ی کاری بسیار خوب و توأم با اعتماد برقرار می‌کند. از این رو، ارتباط یک عامل مشترک در بین انواع روان‌درمانی است. همچنین فرآیند درمان، منجر به یادگیری‌های جدید در درمانجو می‌شود، پس یادگیری عامل مشترک دیگری است.

رویکرد عوامل مشترک در درمانهای یکپارچه نگر ادعا می‌کند که نتیجه‌ی درمان، بستگی به همین عوامل دارد. از این رو، به جای اینکه بر تفاوت‌های بین نظریه‌ها تأکید کند روی شباهت‌های آن متمرکز است.

بنابراین اولین مسیر یکپارچه‌سازی «رویکرد عوامل مشترک» نامیده می‌شود. این رویکرد به دنبال تعیین اجزای اصلی‌ای است که در درمان‌های مختلف مشترک هستند» (Norcross, 2005, p. 9).

مزیت رویکرد عوامل مشترک، تأکید بر اقدامات درمانی‌ای است که اثربخشی آن‌ها ثابت شده است. اشکال این رویکرد این است که ممکن است تکنیک‌های خاصی را که در نظریه‌های خاص ایجاد شده‌اند نادیده بگیرند.

عوامل مشترک توسط جروم فرانک (فرانک و فرانک، 1991)، بروس وامپلد (وامپلد و ایمل، 2015)، و میلر، دانکن و هابل (2005) توصیف شده است. نظریه‌ی عوامل مشترک بیان می‌کند که دقیقاً این عوامل مشترک در اکثر روان‌درمانی‌ها هستند که هر نوعی از روان‌درمانی را موفق می‌کنند.

به عنوان یک مثال دیگر، برخی از روانشناسان به این نتیجه رسیده‌اند که طیف گسترده‌ای از روان‌درمانی‌های مختلف را می‌توان از طریق توانایی مشترک آن‌ها برای تحریک مکانیسم عصبی-زیستی تثبیت مجدد حافظه به گونه‌ای که منجر به تثبیت‌زدایی شود، ادغام کرد (Ecker, Ticic & Hulley 2012؛ Lane et al. 2015؛ ولینگ، 2012).

التقاط‌گرایی فنی

در هر نظریه‌ی روان‌درمانی، برای رسیدن به تغییرات مورد نظر، از تکنیک‌ها یا فنون خاصی استفاده می‌شود و مطالعات نتیجه‌سنجی، اثربخشی این فنون را می‌سنجند. در نتیجه اکنون بر اساس داده‌های تجربی و آزمایشی می‌دانیم که چه تکنیکی برای چه مشکلی مناسب است. برخی از درمانگرانی که به رویکرد یکپارچه‌نگر علاقه دارند بر همین مبنا برای حل کردن مشکلات درمانجویان خود، صرفاً از تکنیک‌هایی استفاده می‌کنند که اثربخشی آن‌ها اثبات شده است و به این موضوع که زیربنای نظری این تکنیک‌ها چیست و از چه نظریه‌ای اقتباس شده‌اند توجهی ندارند.

بنابراین رویکرد التقاط‌گرایی فنی، معتقد است که ما باید بهترین درمان را برای درمان‌جو و مشکل ارائه‌شده یپدا کنیم. این دستورعمل بر اساس داده‌هایی است که نشان می‌دهد کدام تکنیک‌ها برای دیگران اثربخش بوده است.

مزیت اصلی رویکرد التقاط‌گرایی فنی به عنوان یکی از درمانهای یکپارچه نگر در این موضوع خلاصه می‌شود که از استراتژی‌های اثربخش تمام نظریه‌ها استفاده می‌کند و کاری به تفاوت‌های نظریِ موجود در این نظریه‌ها ندارد. از این رو بدون اینکه درگیر مشاجره‌های فلسفی و نظری شود بهترین تکنیک را انتخاب می‌کند.

نقطه ضعف این رویکرد این است که ممکن است چارچوب مفهومی روشنی ندارد که توضیح دهد نظریه‌های متفاوت چه تطابقی با هم دارند. شناخته شده ترین مدل روان درمانی التقاطی فنی، درمان چندوجهی (multimodal therapy) آرنولد لازاروس (2005) است. مدل دیگری از التقاط فنی، انتخاب سیستماتیک درمان (systematic treatment selection ) لری بیوتلر و همکارانش است (Beutler, Consoli, & Lane, 2005).

یکپارچه‌نگری نظری

برخلاف التقاط‌گرایی فنی، که کاری به زیربنای نظری و تفاوت‌های فلسفی تکنیک‌های انتخاب‌شده‌ی خود نداشت و تنها بر اثربخشی تکنیک‌ها تأکید داشت، یکپارچه‌نگری نظری تلاش می‌کند دو یا چند نظریه‌ی مختلف را به این امید که نظریه‌ی ترکیبیِ حاصل، نتایج بهتری داشته باشد با هم ترکیب می‌کنند.

یکی از نمونه‌های برجسته‌ی یکپارچه‌نگری نظری، مدل روان‌پویایی چرخه‌ای پل واکتل است که نظریه‌های روان‌پویشی، رفتاری و سیستم‌های خانواده را ادغام می‌کند (واکتل، کروک، و مک کینی، 2005).

نمونه دیگری از یکپارچه‌نگری نظری، مدل درمان تحلیلی-شناختی آنتونی رایل است که ایده‌هایی را از نظریه‌ی روابط شیء و روان‌درمانی شناختی ادغام می‌کند (رایل، 2005).

مدل دیگری از ادغام نظری به طور خاص روان‌درمانی انتگرال نامیده می‌شود (فورمن، 2010؛ اینگرسول و زیتلر، 2010). قابل توجه‌ترین مدلی که رابطه‌ی بین چندین نظریه‌ی مختلف را توصیف می‌کند، مدل فرانظری پروچاسکا و نورکراس است (Prochaska & DiClemente, 2005).

یکپارچه‌سازی جذبی

برخی از درمانگران ترجیح می‌دهند که یک رویکرد اصلی داشته باشند و وفاداری خود را به آن حفظ کنند. با این حال، از نظریه‌ها و تکنیک‌های سایر رویکردها نیز استفاده می‌کنند، با این تفاوت که نظریه‌ و تکنیک‌های اقتباس‌شده از سایر نظریه‌ها را هماهنگ با نظریه‌ی اصلی خود به کار می‌برند. به عبارت دیگر، آن‌ها تکنیک‌های دیگر را طوری تغییر می‌دهند که با زیربنای نظری رویکرد خودشان هماهنگ شود.

گوورین (2015) شکلی از یکپارچگی را که او آن را «ادغام با تبدیل» نامید، اشاره کرد که به موجب آن نظریه‌پردازان، مفهومی بیگانه را به سیستم روان‌درمانی خود وارد می‌کنند، اما به آن مفهوم معنای جدیدی می‌دهند که به آنها امکان می‌دهد ادعا کنند که مفهوم تازه واردشده واقعاً بخشی جدایی‌ناپذیر از سیستم اصلی روان‌درمانی آنهاست، حتی اگر مفهوم وارداتی به طور قابل توجهی سیستم اصلی را تغییر دهد.

گوورین به عنوان دو مثال تاکید جدید و ابتکاری هاینز کوهوت بر همدلی در روانکاوی در دهه 1970 و تاکید جدید بر ذهن‌آگاهی و پذیرش در درمان شناختی رفتاری «موج سوم» در دهه‌های 1990 تا 2000 را بیان کرد.

سایر روش‌های یکپارچه‌نگری

علاوه بر درمانهای یکپارچه نگر که در بالا آن‌ها را توضیح دادم، اخیراً روش‌های دیگری برای درمانهای یکپارچه نگر مورد استفاده قرار گرفته است.

مدل سه‌مرحله‌ای کلارا هیل

مدل سه‌مرحله‌ای کلارا هیل (۲۰۱۴) یکی از درمانهای یکپارچه نگر جدید است. مدل هیل به درمانگران و مشاوران کمک می‌کند که مهارت‌های مختلفی را که در نظریه‌های مختلف وجود دارند در مراحل مختلفی مورد استفاده قرار دهند.

  • مرحله‌ی اول: این مرحله شامل جست‌وجو و کشف است. در این مرحله درمانگر بر درمان مراجع-محوری تمرکز می‌کند و تلاشش بر این است که از طریق مهارت‌هایی که در درمان راجرزی وجود دارد به کشف و جست‌وجوی مشکلات درمانجو بپردازد.
  • مرحله‌ی دوم: در این مرحله تأکید بر بینش است. بنابراین مرحله‌ی دوم، مرحله‌ای است که درمانگر از مهارت‌های درمان‌های روانکاوانه استفاده می‌کند تا به درمانجویان خود در مورد مسائل و مشکلات و حتی شخصیت‌شان بینش به دست بیاورند.
  • مرحله‌ی سوم: آخرین مرحله، مرحله‌ی عملیاتی است. در این مرحله درمانگر از تکنیک‌ها و مهارت‌های رفتاردرمانی استفاده می‌کند.

رویکرد گود و بیتمن

گود و بیتمن (Good and Beitman) (۲۰۰۶) رویکرد یکپارچه‌نگر خاصی را معرفی کرده‌اند که حاصل تلفیق و ادغام رویکردهای عوامل مشترک و التقاط‌گرایی فنی است.

روان‌درمانی چندنظریه‌ای

یکی دیگر از درمانهای یکپارچه نگر روان‌درمانی چندنظریه‌ای است. بروکس-هاریس در روان‌درمانی چندنظریه‌ای (Multitheoretical psychotherapy) رویکردهای التقاط‌گرایی فنی و یکپارچه‌نگری نظری را ترکیب کرده است. در این درمان، درمانگران تشویق می‌شوند که انتخاب‌های آگاهانه‌ای در مورد نظریه‌ها و تکنیک‌های مختلف داشته باشند.

روان‌درمانی یکپارچه  (integral psychotherapy)

رویکردی به نام روان‌درمانی یکپارچه (فورمن، 2010؛ اینگرسول و زیتلر، 2010) در کار روان‌شناس نظری و فیلسوف کن ویلبر (2000)، که بینش‌هایی را از سنت‌های متفکرانه و مراقبه ادغام می‌کند، مبتنی است.

نظریه انتگرال به عنوان یکی از درمانهای یکپارچه نگر جدید، یک فرانظریه است که تشخیص می‌دهد واقعیت را می‌توان از چهار منظر عمده سازماندهی کرد: ذهنی، بین الاذهانی، عینی و بینابینی. روان‌درمانی‌های مختلف معمولاً خود را در یکی از این چهار دیدگاه بنیادی قرار می‌دهند و اغلب دیدگاه‌های دیگر را به حداقل می‌رسانند. روان‌درمانی انتگرال شامل هر چهار مورد است.

به عنوان مثال، ادغام روان‌درمانی با استفاده از این مدل شامل رویکردهای ذهنی (شناختی، وجودی)، رویکردهای بین‌الاذهانی (بین فردی، روابط عینی، چند فرهنگی)، رویکردهای عینی (رفتاری، دارویی) و رویکردهای بینابینی (نظریه‌ی سیستم‌ها) می‌شود. با درک این موضوع که هر یک از این چهار دیدگاه اساسی همه به طور همزمان اتفاق می‌افتند، می‌توان هر یک را برای یک بررسی جامع از زندگی درمانجو ضروری دید.

نظریه‌ی انتگرال همچنین شامل یک مدل مرحله‌ای است که نشان می‌دهد روان‌درمانی‌های مختلف به دنبال رسیدگی به مسائل ناشی از مراحل مختلف رشد روانشناختی هستند (Wilber, 2000).

کلام آخر

درمانهای یکپارچه نگر امروزه بیشترین استفاده را در بین رواندرمانگران به خود اختصاص داده‌اند. درواقع سرخوردگی از درمانهای تک‌مکتبی و تمایل انسان‌دوستانه برای اعمال بیشترین اثربخشی، درمانهای یکپارچه نگر را پیشرو روان‌درمانی نوین کرده است. از این رو آشنایی با این رویکردها، به ما و درمانجویانمان کمک می‌کند که بتوانیم بهترین تلاش خود را برای افزایش سلامت روانی انجام دهیم.

درمانهای یکپارچه نگر شامل چهار روش عمده است: عوامل مشترک، التقاط‌گرایی فنی، یکپارچگی نظری و یکپارچگی جذبی.

اگر این مقاله باعث شده است که به درمانهای یکپارچه نگر علاقه پیدا کنید. به نظر شما درمانهای یکپارچه نگر چه نقشی در رواندرمانی دارند و چگونه می‌توان مدلهای جدیدتری ارائه کرد؟ اگر تجربه‌ای از درمانهای یکپارچه نگر دارید در کامنت‌ها برای ما بنویسید.

برای ارتباط با ما در انتهای مطلب کامنت بگذارید. علاوه بر این می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام ما را دنبال کنید.

  • اینستاگرام: schema.therapy
  • تلگرام: psychologistnotes
  • ایمیل: schemalogy@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا